گم‌شده

می‌خواهم بنویسم، اما در جهان نوشتن سردرگم شده‌ام.
ساعت‌ها نوشته‌ام، خط زده‌ام، ویرایش کرده‌ام، پاک کرده‌ام.
می‌خواهم بنویسم، اما گیر افتاده‌ام، در هزارتوی ذهنم که تمامی ندارد.
می‌خواهم بنویسم، اما گم شده‌ام، در نوشتن گم شده‌ام.
در نوشتن محو شده‌ام.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. سلام امیر علی عزیز
    سلام آقای نویسنده
    نمیدانم اینکه نوشته ای واگویه ای شاعرانه است یا گزارشی واقعانه!!!
    اگر حکایت حال و‌ شرح وضعیت است که امیدوارم نباشد باید بگویم من قلمت را دوست داشته و از خواندن آثارت همیشه لذت برده ام علیرغم نقدهایی که داشته ام‌.
    این ماه کتاب شعری را نشر خواهم داد کاش میشد در کتاب بعدی چند اثر هم از تو داشته باشم. بقول امروزی ها اثر مشترک…،☺️
    اما
    اما اگر اینکه نوشته ای نه حکایت حال بلکه حکایت دل و در حقیقت متنی شاعرانه است یک ایراد اساسی دارد بنظرم:
    گم شدن / گیر افتادن / سردر گم شدن / محو شدن
    اینها با یکدیگر متفاوت و بعضاً متضاد هستند یعنی نمیشود هم گم شد و‌ هم‌ محو‌ شد چرا که از نظر معنا و مفهوم هر یک بیانگر وضعیت روحی متفاوتی هستند …
    مکر آنکه جمع اضداد شده باشد،☺️
    موفق باشی پسر توانمند و اهل قلم ،😍
    دوست تو
    مهدیا

    1. درود برتو مهدیای عزیز
      مبارک باشه👏
      حتما در آینده آثار بیشتری ازت می‌بینیم
      و درباره‌ی نقد:
      اول بگم که من گم‌شدن و محو شدن رو به یه دلایل متفاوتی به‌کار بردم:
      گم‌شدن: گیر افتادن در نوشتن
      محو شدن: محو شدن افکار اضافی در نوشتن(برای این نوشتم محو شده‌ام چون وقتی افکارم رو روی کاغذ میارم در واقع درون ذهنم محو می‌شوند. و من اون افکار جزوی از من هستند.)
      و یه نکته‌ی دیگه: این نوشته نوعی گزارش بود که خلاقانه نوشته شده، و با اینکه محو شدن و گم‌شدن اکثرا منفی دونسته می‌شه، ولی من این کلمات رو توی نوشتن مثبت میدونم.
      نویسا باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *